اینجا که اشکال نداره از فانتزیهام بگم، حتی اگه دوبار پشت سر هم در فواصل زمانیِ طولانی یه چیز رو بخوام :) الان دلم میخواست با سبحان سوار ماشین میشدیم، تهران کینگرام گوش میدادیم تو ماشین. میرفتیم بام. رو این نیمکتا میشستیم و آرنالدز و کلهر گوش میدادیم، ساکت میبودیم و هیچ حرفی نمیزدیم، سرم رو میذاشتم رو شونهش و اشک میریختم. آروم و یواش.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت